دونه رو بکار تو دل زمین
خوشه به خوشه گندمو بچین
گندمو آرد کن توی آسیاب
آرد و خمیر کن به کمک آب
![](http://niniban.com/files/fa/news/1393/11/6/15184_487.jpg)
خمیر و بگیر چونه به چونه
چونه رو واکن دونه به دونه
آتش و تنور تاپ تاپ خمیر
نون داغ داغ بخور با پنیر
فارس: مولف کتاب «درآمدی بر چارچوب» گفت: لایه شعر کودک باید زود فهم و ساده باشد زیرا این مخاطبان به طور جدی به زندگیشان نگاه نمیکنند.
امیرحسین نیکزاد شاعر در خصوص آثار در دست تألیفش اظهار داشت: هماکنون بر روی شعرهای جدید برای بزرگسالان کار میکنم و امیدوارم چاپ شود و تاکنون نیز شعری برای کودک و نوجوان نسرودهام.
وی در خصوص نظر منتقدان نسبت به اثر «درآمدی بر چارچوب» اضافه کرد: نظر منتقدان مغتنم است و از نظرات آنها را استفاده و مسیر فعالیتم را اصلاح میکنم تا حدی که با سلیقه و هویت شعری بنده در تضاد قرار نگیرد.
نیکزاد ادامه داد: چاپ و توزیع کتاب شعر «درآمدی بر چارچوب» بالاتر از حد انتظارم بود، اما تا چه اندازه مورد قبول دوستداران شعر قرار میگیرد، باید مخاطبان در مورد آن قضاوت کنند.
این شاعر جوان در خصوص وجه تمایز شعر کودک و نوجوان با بزرگسالان، بیان کرد: شعر کودک و نوجوان همیشه با سادهنگاری و سادهانگاری همراه نبوده است زیرا برخی از شاعران خوب کشور در این عرصه شعرهایی سرودهاند که مخاطب جدی و بزرگسال نیز میتواند از آن بهرهمند شود.
وی افزود: نویسنده و شاعرانی که مخاطبانشان کودکان و نوجوانان هستند، باید نوع نگارش خود را ساده، روان و قابل فهم کنند، نه اینکه مانند بسیاری از انیمیشنهایی که برای کودکان ساخته میشود، اما بزرگسالان بیشتر از مخاطبان اصلی از دیدن آن لذت میبرند.
نیکزاد عنوان کرد: لایه شعر کودکان باید زود فهم و ساده باشد، زیرا این مخاطبان به طور جدی به زندگیشان نگاه نمیکنند.
وی در خصوص ویژگیهای شعر بزرگسال اضافه کرد: هیچ کسی نمیتواند شعر را به صورت مطلق تعریف کند زیرا شعر بزرگسال دایره وسیعی از شعر را دربر میگیرد.
شهرزاد:روزی بود، روزگاری بود. کلاغی بود که برای اولین بار جوجه دار شده بود. برای جوجه اش کرم می آورد تا بخورد. جوجه را زیر بالش می گرفت و گرم می کرد. آفتاب که می شد بالش را سایبان جوجه می کرد، و خلاصه کاملا به فکر جوجه ی یکی یکدانه اش بود.
جوجه کلاغ هر روز بزرگتر از دیروز می شد و فداکاری های مادرش را می دید.
وقت پرواز جوجه کلاغ که شد، مادرش همه ی راه های پرواز را به او یاد داد. جوجه به خوبی پرواز کردن را یاد گرفت و روز اول پروازش را با موفقیت پشت سر گذاشت.
شب که شد،مادر و جوجه هر دو خوشحال بودند که این مرحله را هم پشت سر گذاشتند. کلاغ که هنوز نگران جوجه اش بود به او گفت :"گوش کن عزیزم! آدم ها حیله گر و با هوش اند. مبادا فریب آن ها رابخوری. مواظب خودت باش. پسر بچه ها همیشه به فکر آزار و اذیت جوجه کوچولوهایی مثل تو هستند. با سنگ به پر و بال آنها می زنند و اسیرشان می کنند."
جوجه کلاغ گفت: "چشم مادر! کاملاً مواظب بچه ها هستم."
کلاغ که فکر می کرد جوجه اش تجربه ای ندارد، باور نمی کرد که با دو جمله نصیحت، جوجه اش به خطرهای سر راه پی برده باشد. این بود که گفت: "فقط مواظب بودن کافی نیست. چشم و گوش هایت را خوب باز کن. تا دیدی بچه ای قصد دارد به طرف تو سنگ پرتاب کند، فوری پرواز کن و از آنجایی که هستی دور شو."
جوجه کلاغ خندید و گفت: "مادر!چه حرف هایی می زنی. من مهلت نمی دهم بچه دستش به سنگ برسد، تا چه رسد به این که سنگ را بردارد و به طرف من پرتاب کند."
کلاغ که فکر می کرد جوجه اش درست و حسابی حرفش را نمی فهمید، گمان می کرد که جوجه به فکر مبارزه با آدم ها افتاده است. پس با نگرانی به جوجه اش گفت: "تو فکر می کنی که می توانی با آدم ها بجنگی؟ آدم ها قوی و پر زورند."
جوجه کلاغ تازه فهمید که چرا مادرش آن همه ناراحت و نگران است.مادرش را بوسید و گفت: "مادر جان: "تو چقدر ساده ای. من قصد جنگیدن با آدم ها را ندارم. خیلی نگران من نباش. اگر تو کلاغی ، من بچه کلاغم. همین که ببینم پسر بچه ای می خواهد به طرف زمین خم شود، پیش از آن که دستش به سنگ برسد، می پرم و از جایی که بودم دور می شوم."
کلاغ از شنیدن این حرف آرام شد. جوجه اش را بغل کرد و بوسید.
از آن به بعد، وقتی کسی بخواهد به دیگری بگوید که درست است که تو زرنگ و باهوشی، ولی من از تو با هوش تر و زرنگ ترم، از این ضرب المثل استفاده می کنند و می گوید: "اگر تو کلاغی من بچه کلاغم."